سابود

سابود یعنی هاله خرمن ماه...من ماه رو به خاطر تنهاییش خلوصش و یکتاییش خیلی دوست دارم....

سابود

سابود یعنی هاله خرمن ماه...من ماه رو به خاطر تنهاییش خلوصش و یکتاییش خیلی دوست دارم....

باید برم

 

گفتم: این روزا اصلا سر حال نیستی.

جواب نداد

کنارش نشستم;

-با من حرف بزن،شاید سبکت کنه...

لبخند تلخی زد;

گفت: در اندرون من خسته دل ندانم کیست...ندانم کیست که...که دائم نق میزنه ...سرزنشم میکنه...میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ تو مال اینجا نیستی...چرا اینجا نشستی...

به گریه افتاد نه از سر استیصال، که به تلخی:

من اهل اینجا نیستم... هیچ چیز اینجا مال من نیست هیچی باهام آشنا نیست...حتی تو مهتاب

من باید برم..بایدسفرمو ادامه بدم هوای اینجا مسمومه...اگه نرم مسموم میشم...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:07 ق.ظ http://doxy.blogsky.com

به سلامت...

توحید دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:16 ق.ظ http://thdmc.blogsky.com

من اینجا بس دلم تنگ است...؟

منیر شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:47 ب.ظ

بابا تو دیگه کی هستی...من واقعا درکت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد