۲سال پیش در نمایشگاه جوانان غرفه ی جبهه ی مشارکت منطقه ی اصفهان بولتن هایی را پخش می کرد با عنوان "آدمها و آ دمکها"
داخلشان نوشته های کوتاه و بعضا هایکو مانند زیبایی بود که من چند تایی از آنها را برای شما اینجا می گذارم; با این امید که نویسندگان آنها(آقایان ایمان صفری و مجید محقق) از دست من ناراحت نشوند!!
قصه ی تکراری
قول داده بودیم که دروغ نگوییم،اما به فکر مصلحت نبودیم
قسم خورده بودیم که خیانت نکنیم،ولی متوجه منفعت نبودیم
مهم نیست!
از این به بعد قول می دهیم که قسم نخوریم!
اضطراب
وقتی کاروانسالار با تجربه راه را گم کرد
فریاد کشید:
کسی بلد است خانه بسازد؟
بازار بسازد؟
کلیسا بسازد؟؟؟
ماراتن
من چهل و دو کیلومتر و صد و نود پنج متر دویدم تا روبان قرمز را پاره کنم…
همه هورا کشیدند…
دوستم اصلا ندوید، فقط یک قیچی تیز برداشت تا روبان قرمز را پاره کند…
همه هورا کشیدند
تا وقتی من سیاست مدار نشوم،زندگی پر از تبعیض است.
جالب بودن...
سلام. قشنگ می نویسی. ادامه بده.