سابود

سابود یعنی هاله خرمن ماه...من ماه رو به خاطر تنهاییش خلوصش و یکتاییش خیلی دوست دارم....

سابود

سابود یعنی هاله خرمن ماه...من ماه رو به خاطر تنهاییش خلوصش و یکتاییش خیلی دوست دارم....

آتش

                                                  

آهی کشیدم و گفتم:کمکم کن ...خیلی داغونم... گفت:نه

،نمی توانم. نگاهش کردم;چشمهاش را به زمین دوخت و

گفت:ماآدمها ، به خاطر آدم بودنمان نمی توانیم به هم

کمک کنیم...هیچ وقت... گفت:می دونی...مثل کسانی

هستیم که روی ذغال گداخته دراز کشیده اند!!! و برای

نجات خودشان فقط پهلو به پهلو میشن..یا از کسی مثل

خودشان کمک می خوان... دستم را گرفت،توی چشمهام

نگاه کرد و گفت: من و تو اگه از دیدن هم خوشحال میشیم

، اگه احساس می کنیم به هم نیاز داریم; فقط به خاطر اینه

که می تونیم باعث بشیم که دیگری دردش رو فراموش

کنه...نمی تونیم مرهم همدیگر باشیم...فقط میتونیم مثل

مرفین عمل کنیم ...درد را ساکت کنیم نه اینکه در مانش

کنیم... سر به زیر انداختم و آهسته گفتم:بی رحمانه اس...

لبخند کمرنگی زد و گفت:نه، این همه ی سر نوشت

نیست...می دونی؟ماهیت زندگی چیزی جز رنج

نیست،همش درده...حتی در بهترین حالت... این ویژگی

زندگیه، مثل خیسی آب...ولی می تونی رنجت را انتخاب

کنی... باید بلند شی...روی این ذغال های گداخته راه

بری...(تا حالا دیدی مراسم روی آتش رفتن هندو هارو در

فیجی؟ خیلی باشکوهه، بیشتر از یک آکروبات بازی)... باید

بری ... میدونی که درد بازم هست ولی این بار فرق داره...

اونوقته که احتمال داره با کسی شونه به شونه بشی، می

بینی که هنوزم کسی نیست که کمکت کنه اما می تونه

همراهت باشه... سعی کن اینو بفهمی ; اخه چاره ای جز

این نداری... در سکوت به چشمهای خاکستری رنگش نگاه

کردم;حالا می فهمیدم که در آن نگاه سرد و بی روح چه

چیز مرا می گیرد; آتشی که زیر خاکستر است...گرم و

زنده...

نظرات 2 + ارسال نظر
امید شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:29 ق.ظ

مهتاب جان
قضیه این عضویت خبر نامه چیه ؟
برام بگو

مهسای شب رصد چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:22 ق.ظ

اشتباه ٬
تجربه ٬
زندگی شاید ٬
باید کرد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد